زندگی نامه و شرح حالات آیت الله ملکی تبریزی
زندگی نامه و شرح حالات آیت الله ملکی تبریزی


آيت الله فهري در مورد زندگي آيت الله ميرزا جواد ملكي تبريزي نقل مي كنند :
يكي از مردان پيشتاز اين راه مرحوم عارف بالله آية الله حاج ميرزا جواد ملكي ـ قدس الله نفسه الزكيه ـ است كه در اين ميدان گوي سبقت از همگان ربود.
اين مرد بزرگ با اينكه در مقام عرفان مقامي بس والا دارد و از اعظم فقهاي « صائنا لنفسه، حافظا لذينه، مخالفا لهواه و مطيعا لامر مولاه» به شمار مي آيد .
اوايل عمر شريفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتيد بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه» ، مرحوم آية الله رضا همداني و در « اصول » ، علامه ملا محمد كاظم خراساني و در « عرفان و اخلاق و سلوك» ، آية الله آخوند ملا حسينقلي همداني ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ بوده است.

سال تولد ايشان در دست نيست ولي از كتابي در « فقه » كه يكي از فضلاي معاصر به آن دست يافته و از مؤلفات ايشان و در پايان آن نوشته شده معلوم مي شود كه به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جواني بوده است.

به هر حال ؛ ايشان در حدود سال 1321 هجري قمري به ايران آمده و در زادگاه و موطن اصلي اش تبريز به ترويج و تهذيب پرداخت و در اوايل مشروطه به سال 1329 هجري قمري به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبريز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالكان و تربيت مستعدان مشغول بود تا آنكه مرحوم آية الله العظمي شيخ عبدالكريم حايري يزدي در سال 1340 هـ . ق از اراك به قم تشريف آورده و به اصرار مرحوم مجاهد شيخ محمد تقي بافقي كه از دوستان مرحوم ملكي بوده و پس از استخاره و آمدن آية شريفه ( وأتوني بأهلكم أجمعين) [ سورة يوسف (12)، آيه 93؛ يعني همه نزديكان خود را نزد من بياوريد]، تصميم به ماندن در قم و تأسيس حوزه علمي فعلي را مي گيرد و دوستان و شاگردان آية الله حايري نيز كه در اراك بودند به قم مهاجرت مي كنند.

مرحوم حاج شيخ عباس تهراني نيز كه جزء مهاجرين بودند در قم به جمع مرحوم ملكي و بافقي مي پيوندد و كانوني از اخلاق و تهذيب نفس تشكيل مي دهند كه ثمرات ارزنده اي داشته و افراد شايسته اي تربيت يافته اند.

مرحوم ملكي، درس فقهي داشته اند كه عنوانش « مفاتيح الشرايع في الفقه» مرحوم فيض كاشاني بوده و نيز دو مجلس اخلاق داشته: يكي در منزل براي خواص بوده و ديگري در مدرسه فيضيه براي عموم كه جمعي از بازاريان قم نيز در آن درس شركت داشته اند.
نماز جماعت را در بالاي سر حضرت معصومه عليها السلام اقامه مي كرده و امام خميني - ره - در نماز جماعت ايشان و در درس اخلاق كه در منزل براي خواص مي گفته، حاضر مي شدند.
مرحوم حجة الاسلام شيخ مهدي حكمي قمي مي فرمودند:
از ثمره مشروطه كه خدا به ما عطا فرمود اين بود كه وسيله شد حاج ميرزا جواد آقا در قم ساكن شود. اثر موعظه استاد
آيت الله سيد حسين فاطمي قمي نقل مي كنند :
معصوم عليه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بيرون آيد داخل قلب مي شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمي كند.
مواعظ ايشان ـ طاب ثراه ـ چنان بود كه گويي آتش در دل جُلساء مشتعل مي نمود، چنان بود كه گويا انسان را از اين نشئه خارج و به عالم ديگري داخل مي كند، ولي چون از مجلس ايشان خارج مي شديم با هر يك از مجلسيان آن مرحوم تماس مي گرفتم باز همان حال غفلت در او بازگشت كرده بود؛ از بعد ايشان پيوسته آرزوي يك چنين مجلسي را دارم و به دست نمي آورم. مراتب حب جاه
از فرمايشات مرحوم ملكي ـ رحمة الله عليه ـ اين بود كه فرمودند:
در مجلس استادم جناب آخوند ملاحسينقلي همداني مذاكره حب جاه شد.
من عرض كردم: بحمدالله من حب جاه ندارم!؟
[ آخوند همداني] رو كرد به مرحوم حاج شيخ كاظم و فرمود:
ببين ميرزا جواد چه مي گويد؟!
اين مطلب گذشت تا موقعي كه عده اي از ملكي هاي تبريز آمدند به زيارت كربلا، بر من ظاهر شد كه معاشرتم با آنها همه ناشي از حب جاه است! امر به معروف
آيت الله سيد حسين فاطمي قمي ( از شاگردان برجسته ميرزا جواد آقا ) مي فرمودند :
اين گونه بود فرمايشات ايشان كه مؤثر واقع مي شد.
حقير در شبي از شبهاي ماه رمضان براي كاري بيرون شهر رفته بودم ، ديدم عده اي از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براي تفريح و گردش بيرون رفته بودند، اين منظره بر من ناگوار آمد.
روز بعد پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمايشات ايشان به عادت همه روز در ايوان مدرسه فيضيه ، حقير ذكر مصيبت مي كردم ، آن روز قبل از ذكر مصيبت قضيه شب گذشته را عنوان كردم به اين نحو كه چرا بايد ماهي كه فرمودند « دعيتم الي ضيافه الله» كه روزش بهترين روزها و شبش بهترين شب ها؛ نفس ها در آن ، ثواب تسبيح دارد؛ خواب در آن، عبادت است؛ چرا بايد اهل علم به تفريح بروند؟ و به سايرين از جلالت اين ماه تذكر ندهند؟
آن روز گذشت. صبح روز ديگر در مسجد بالا سر پس از نماز خواستم سؤالي از ايشان بكنم تا چشم شريفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: ديدي روز قبل چه كردي در حضور اشخاص مختلفه از عوام و غيره؟! چرا بايد به اين نحو اسم اهل علم و علما را ببري؟
مگر تفريح غير مشروع است و يا بايد علما منبر بروند و به اهل علم مطالبي را بگويند؟ ممكن است به نحو ديگري به آنها بگويند.
سرم به زير افتاد عرض كردم: خطا رفتم اكنون بفرماييد چه بايدم كرد؟
فرمود: برو منبر و بگو من خطا كردم!
ولي براي من مشكل بود اظهار كنم خطاي خود را و ليكن در ذهنم بود ، تا يك روز آقا شيخ ابراهيم تُرك زير بغل مرا گرفت
و گفت: تو بايد امروز منبر بروي به جاي من و به سختي مرا بلند كرد، رفتم منبر، فرمايش آن مرحوم به يادم آمد گفتم: در آن روز كه گفتم چرا بايد اهل علم در ماه رمضان به تفريح بروند من خطا كردم! چيزي از اهل علم نديدم؛ ذكر مصيبت كرده فرود آمدم.
اثر سخنان ميرزا جواد آقا
خطيب محترم استاد فاطمي نيا تبريزي در كنگره بانو اصفهاني، فرمودند:
« در مورد جمال السالكين، آية الله آقا ميرزا جواد آقاي تبريزي مي نويسند كه وقتي در مجلسي مي نشست مي فرمود:
اي مردم! يكي از نام هاي خدا « غفار» است! همين را كه مي گفت، چند نفر غش مي كردند و آنان را از مجلس بيرون مي بردند!
آية الله شيخ علي پناه اشتهاردي هم فرمودند: ميرزا جواد آقا تبريزي در مدرسه فيضيه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثير آتشين بر دل ها مي گذاشت كه در درسش از اثر صحبت ايشان، غش مي كردند و بي هوش مي شدند.
روزي به ميرزا جواد آقا عرض كردند كه تأثير صحبت شما چنان است كه يكي از تجار در اين جلسه حضور داشته بي هوش بر زمين افتاده است!
فرموده بودند: اين كه چيزي نيست مولايشان اميرالمؤمنين هميشه از خوف خدا چنين حالتي بهش دست مي داد!
تأثير شگفت انگيز درس آخوند همداني
علامه حسن زاد ه آملي از قول علامه طباطبائي اين مطلب را نقل كرده اند كه:
مرحوم آيت الله سيد علي قاضي فرمود:
من كه به نجف تشرف حاصل كردم روزي در معبري آخوندي را ديدم شبيه آدمي كه اختلال حواس دارد و مشاعر او درست كار نمي كند، راه مي رود.
از يكي پرسيدم كه اين آقا اختلال فكر و حواس دارد؟
گفت: نه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسينقلي همداني به در آمده و هر وقت آخوند صحبت مي فرمايد در حُضار اثري مي گذارد كه بدين صورت از كثرت تأثير كلام و تصرف روحي آن جناب، از محضر او بيرون
مي آيند.
مقام ميرزا جواد آقا
حجت الاسلام فاطمي نيا مي فرمودند :
... اينها حيف است، اينها سينه به سينه است، اگر ناقلش مثل من بيافتد و بميرد ديگر كسي پيدا نمي شود بگويد، هي منتظر شوي كه راديو خواهد گفت، يا تلويزيون. ديگر تمام شد!
... آقا شيخ محمد حسين بهاري خودش به من فرمود كه آقا ميرزا جواد آقا تبريزي ـ رضوان الله عليه ـ روي منبر نشسته بود و من پاي درس ايشان بودم.
شيخ محمد حسين تا سه چهار سال پيش زنده بود خيلي مرد بزرگي
بود منتهي ديگر چون آسم شديدي داشت آن هم در يك گوشه شهرستان! ايشان مجهول القدر مانده بود...
ايشان مي فرمود جوان بودم ميرزا جواد آقا روي منبر درس مي گفت، مي گويد يك دفعه ديدم اين دو چشم هاي نوراني را متوجه ما كرد گفت: اهل كجايي؟ ـ من خلاصه عرض مي كنم ـ گفتم: اهل بهار!
تا گفتم اهل بهار، به پُري صورتش اشك ريخت!
سپس گفت: شيخ محمد بهاري، قبرش زيارتگاه شده يا نه؟ قبر شيخ محمد مزار شده يا نه؟
بعد گفت: ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آينده مهمان ايشان هستم! ـ يا گفت: به او ملحِق مي شوم ـ اين حرفي كه مي زد مثل اينكه پنجشنبه بوده مي فرمود: پنجشنبه آينده!

يك شاگردي داشت آن شاگرد بي قرار شد، گريه كرد، آمد خودش دست به
ضريح حضرت معصومه عليها السلام شد.
گفتيم: چه خبر است؟ والله! من اين آقا را مي شناسم اينكه گفت: من پنجشنبه آينده مهمان شيخ محمد بهاري هستم، ديگر تمام شد!
گفتيم: حالا امام نيست، پيامبر نيست كه حرفش را اين قدر زود باور مي كنيد. حالا كه آقا ميرزا جواد آقا سر حال است.
به هر حال، گفت: پنجشنبه آينده جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزي تشييع شد.
مهم اين است كه ايشان مي گفت:
طلبه هاي دارالشفاء، فيضيه و جاهاي ديگر، ـ ببينيد اينها مهم است، قريب به دويست و پنجاه طلبه، قريب به دويست و پنجاه طلبه!! - از حوزه علميه خواب ديده بودند صبح كه پا شده بودند براي نماز، به همديگر مي گفتند: خواب ديديدم! يك الف اين خواب ها با هم فرقي نداشت. خيلي حرف است! 250 نفر خواب ببينند يك الف هم با هم فرق نداشته باشد!!
خلاصه؛ كه در شب پنجشنبه خواب ديده بودند كه جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزي روي تابوت حركت مي كند، حضرت سيد انبياء صلي الله عليه و آله و سلم جلوي جنازه حركت مي كند! بركت قم و قبرستان شيخان
علامه طهراني مي فرمايد:
« جناب آقاي سيد هاشم حداد [ عارف نامي و شاگرد برجسته سيد علي آقا قاضي] از قبرستان معروف به « شيخان» بسيار مبتهج بودند و مي فرمودند: بسيار پر نور و پر بركت است و خدا مي داند چه نفوس زكيه و طيبه اي در اينجا مدفونند.
پس از قبر مطهر بي بي كه فضاي قم و اطراف قم را باز و گسترده و سبك و نوراني نموده است و به واسطه بركات آن حضرت است كه گويا خستگي از زمين قم و از خاك قم برداشته شده است، هيچ مكاني در قم به اندازه اين قبرستان نوراني و با رحمت نيست! و سزوار است طلاب و سائرين بيشتر از اين، به اين مكان توجه داشته باشند و از فضايل و فواضل معنوي و ملكوتي آن بهره مند شوند و نگذراند اين آثار محو شود و دستخوش نسيان قرار گيرد. ***
قبر بسياري از أعلام شيعه مانند زكريا بن ادريس و زكريا بن آدم و محمد بن قولويه در اينجاست؛ و اخيرا قبر مرحوم هيدجي سالك دل سوخته و وارسته، و قبر مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، و قبر مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي و امثالهم در اينجاست كه هر يك استوانه اي از عظمت و جلال مي باشند.
تمجيد امام از مقام ميرزا جواد آقا
علامه طهراني مي فرمود :
مرحوم صديق ارجمند آية الله شيخ مرتضي مطهري ـ رحمة الله عليه ـ به حقير گفت: من خودم از رهبر انقلاب، آيه الله خميني ـ اعلي الله تعالي مقامه ـ شنيدم كه مي فرمود:
در قبرستان قم يك مرد خوابيده است و او حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي است!
شاهكار ملاحسينقلي همداني در تربيت شاگردان
علامه طهراني مي فرمايد:
« ... گويند علت انحراف حسين بن منصور حلاج در اذاعه و اشاعه مطالب ممنوعه و اسرار الهيه، فقدان تعلم و شاگردي او در دست استاد ماهر و كامل و راهبر راهرو و به مقصد رسيده بوده است.
او از نزد خود به راه و سلوك افتاد، و بدين مخاطر مواجه شد و لذا بزرگان از ارباب سلوك و عرفان ، او را قبول ننموده و رد كرده اند و در مكتب معرفت داراي وزني به شمار نياورده اند.
و مانند شيخ احمد احسائي كه از نزد خود خواست به مقام حكمت و عرفان برسد و صِرف مطالعه كتب فلسفيه خود را صاحب نظر دانست و
اشتباهات فراواني مانند التزام به تعطيل و انعزال ذات مقدس الهي از اسماء و صفات و ... به بار آورد كه موقعيت او را در نزد ارباب و نقادان بصير و خبير شكست و تأليفات او را در بوته نسيان و عدم اعتناء قرار داد.

در مكتب تربيتي آية الحق مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني ( استاد ميرزا جواد آقا ملكي ) هيچ يك از اين خطرات در هيچ يك از شاگردان او ديده نشده است.
با اينكه هر يك از آنها در آسمان فضيلت و كمال چنان درخشيدند كه تا زمان هايي را بعد از خود روشن نموده و در شعاع وسيعي اطراف محور و مركز وجود مثالي و نفسي خود را نور و گرمي بخشيده و مي بخشند. معارف الهيه و سلوك علمي آياتي از شاگردان او را مانند سيد احمد كربلايي طهراني و حاج شيخ محمد بهاري و حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي و سيد محمد سعيد حبوبي ، كجا تاريخ مي تواند به دست محو و نابودي سپرده و در محل انزوا بايگاني كند ....؟! »
سليقه معنوي ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي
مرحوم ميرزا عبدالله شالچي تبريزي مي فرمايد:
... مرحوم استادم حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي كه هم مجتهد در فقه بود و رساله عمليه داشت و هم در معارف اسلامي صاحب نظر، دستوراتي مي دادند كه انسان در خوردن، خوابيدن، نشستن، صحبت و عمل كردن چگونه رفتار كند. يكي از دستورات ايشان اين بود كه :
انسان نبايد معصيت كند.

خوش سليقگي را ببينيد آقا! اين عالمي است كه خوش سليقه است و پيروانش را به راه راست هدايت مي كند. اولين دستوري كه مي دهد اين است كه انسان نبايد معصيت كند. مي فرمود:
انسان در خوردن نبايد به قدري نخورد كه ضعف پيدا كند و نه به قدري بخورد كه كسل شود و از اطاعت باز بماند. ايشان به شب خيزي خيلي اهميت مي داد.
استفاده از مقبره استاد
مرحوم شالچي تبريزي مي فرمود :
ايشان اينجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شيخان است. من حالا هم از قبرش استفاده مي كنم. برويد سر قبرش، فاتحه بخوانيد، حوائجتان را هم بخواهيد. گمان مي كنم كه نتيجه بگيريد.
من حالا هم گاهي شده است كه عرضي داشته باشم مي روم سر قبر ايشان و نتيجه مي گيرم. خواب هم مي بينم و استفاده مي كنم.
انتقال معارف با نگاه عارفانه
از قول مرحوم شالچي نقل شده :
يك وقت بنده رفته بودم خدمت آقا، ايشان آمد رو به روي من نشست به طوري كه زانوهاي من به زانوهاي ايشان چسبيد و نگاه هاي ممتدي به من كرد.
من فهميدم مطلب چيست، من هم شروع كردم به ايشان نگاه كردن چون بعضي از بزرگان با نگاه كردن معارفي را منتقل و القاء مي كنند؛ بعد [ ميرزا جواد آقا] فرمودند: پاشو برو!
چرا تكليف را انجام ندادي؟!
مرحوم شالچي فرمودند:
« روزي در درس حاج ميرزا جواد آقا شركت كردم. پس از درس، آقا دستوري را به من فرمودند تا انجام دهم. من با اين كه تصميم به انجام آن در نيمه هاي شب داشتم به علت كار زياد موفق به بيتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بيايم استاد فرمود: شما تشريف داشته باشيد!
آنگاه كه شاگردان رفتند، فرمود: چرا تكاليف تعيين شده را ديشب انجام ندادي؟! من به يكباره در حيرت شدم كه من با كسي اين حال نگفتم و كسي جز خدا از اين واقعه خبردار نبود.
پس، از ايشان عذر تقصير خواستم. اين بي توفيقي در شب بعد نيز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان كرد كه دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»
ديد ملكوتي
استاد شالچي تبريزي مي فرمود :
« يكي از روزها صبح پس از نماز براي شركت در جلسه اخلاق ميرزا جواد آقا به فيضيه رفتم.
استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله چه مي بيني؟!
اين صحبت استاد گويا خود تصرفي بود كه آن بزرگ در جان من كرد و حجاب ملكوت از برابر چهره ام برداشته شد.
ديدم اشخاصي را كه در فيضيه هستند و در ظاهر مي بينم، اما باطن آنان را نيز مشاهده مي كنم به صورت هاي گوناگون اند!
بار ديگر فرمودند: فلاني چه مي بيني؟ و من چون توجه كردم دريافتم ارواح مؤمنين روي صحن مدرسه فيضيه دور هم نشسته اند و با هم مذاكره مي كنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله فكر نكني اينها مقاماتي است و به جايي رسيده اي؟! اينها در برابر آنچه در سير و سلوك و تقرب الي الله به سالك مي دهند هيچ است.»
تسليم به قضاي الهي
حاج آقا شالچي فرمودند:
« روزي همراه استادم مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي قدم مي زديم كه ايشان در جايي نشستند و مشغول خواندن چيزي شدند.
ما احساس كرديم ايشان مشغول فاتحه خواني هستند و در عين حال قبري را هم آنجا نيافتيم! از ايشان سؤال كرديم: آيا قبر بزرگي در اينجاست كه مشخص نيست و ما نمي دانيم؟
ايشان با لبخندي گذشتند. ما فهميديم كه ايشان مايل به جواب گفتن نيستند. پس از اين ماجرا، هفته بعد فرزند ايشان فوت كرد و در همانجا دفن گرديد و معلوم شد كه مرحوم ملكي خبر اين حادثه را از قبل مي دانستند!» تشكر از واسطه فيض الهي
آيت الله سيد احمد فهري زنجاني نقل مي كنند :
دوستي داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدي كه درك محضر ايشان را كرده بود و نيز از انفاس او بهره اي داشت، او مي گفت:
روزي پس از پايان درس، عازم حجره يكي از طلبه ها كه در مدرسه دارالشفاء بود، گرديد و من نيز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گرديد و پس از اندكي جلوس ، برخاسته و حجره را ترك گفتند و چون منظور از اين ديدار را پرسيدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فيوضاتي بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم ديدم كه اين آقاي طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مي كند و اين فيوضات اثر دعاي اوست، اين بود كه به عنوان سپاسگزاري از عنايتش، به ديدار او رفتم! قليان را چاق كن!
از قول آيت الله ميرزا علي اكبر مرندي نقل كرده اند كه :
اولين بار كه ميرزا جواد اقا ملكي تبريزي خدمت ملاحسنقلي همداني مي رسد، آن مربي بزرگ عرفان نگاهي بر او مي اندازد و مي فرمايد:
برو برايم قليان را چاق كن بياور!
ميرزا جواد آقا با آن مرتبه علمي و مراتبي كه براي خودش قائل بود وقتي در ميان جمع زيادي از علما و فضلاي نجف اين دستور ملاحسينقلي را دريافت مي كند مي رود و اولين قدم را در اولين ديدار بر روي نفس اماره مي گذارد و تكبر و خودخواهي را درهم مي شكند و مثل يك آبدارچي قليان را آماده مي سازد و خدمت استاد مي آورد.
درگذشت فرزند و اكرام مهمان
آيت الله فهري نقل مي كنند :
« ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي پسري داشته كه شمع فروزان شبستان خانواده بوده است .
در روز عيد غدير كه ايشان در منزل جلوس كرده و قشرهاي مختلف به زيارتشان مي آمده اند، خادمه منزل به كنار حوض خانه مي آيد و ناگاه چشمش بر پيكر بي جان پسر كه بر روي آب بوده مي افتد. بي اختيار فرياد مي زند، اهل خانه كه از اندرون به صداي خادمه بيرون مي آيند و با منظره دلخراشي اين چنين مواجه مي شوند، بي اختيار همه فرياد مي كشند.
مرحوم ملكي متوجه مي شود كه صداي شيون، خانه را پر كرد، از اطاق خود بيرون مي آيد. مي بيند كه جنازه پسرش در كنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها كرده و خطاب مي كند: ساكت!
همگي سكوت مي كنند و همين سكوت ادامه مي يابد تا آنكه مرحوم ملكي از همه ميهمانان پذيرايي مي كند و طبق معمول سنواتي ، عده اي از آنان ناهار را در منزل ايشان صرف مي كنند و پس از پايان غذا كه عازم رفتن مي شوند، مرحوم ملكي به چند نفر از خواص مهمانان مي فرمايد كه شما اندكي تأمل كنيد كه با شما مرا كاري است و چون بقيه مهمانان بيرون مي روند، واقعه را براي آنان بازگو مي كند و از آنان براي مراسم تجهيز فرزند از دست رفته كمك مي گيرد.
اين داستان گذشته از آنكه حاكي از اعلا درجه مقام رضا و تسليم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحي و نيروي تصرف در نفوس ديگران نيز هست . ارتحال
از قول آيت الله فهري نقل شده :
همچنين شنيدم از زاهد عابد مرحوم حسين فاطمي قمي كه از دوستان مرحوم ملكي بود كه فرمود: از مسجد جمكران بازگشتم. در منزل به من گفتند كه آقاي حاج ميرزا جواد جوياي حال تو شده است.
[ آقاي فاطمي] فرمود: من با سابقه كسالتي كه از ايشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) ديدم ايشان استحمام كرده خضاب بسته و پاك و پاكيزه در بستر بيماري افتاده و آماده اداي نماز ظهر و عصر است.
در ميان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه كرد و دعاي تكبيرات افتتاحيه را خواند و همين كه به تكبيرة الاحرام رسيد و گفت: الله اكبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز كرد.
اين واقعه به سال 1343 هجري قمري بود. پيكر پاكش پس از تجهيز در شيخان قم به خاك سپرده شد .
والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: علما، آیت الله ملکی تبریزی، ،
:: برچسب‌ها: آیت الله ملکی تبریزی,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 15:46


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.